نتیجه ها اومد و ...

ساخت وبلاگ
شبش تا ساعت حدودای 3 و اینا خوابم نبرد . 

گوشیم رو گذاشته بودم سر زنگ . میخواستم خودم اولین نفری باشم که رتبه م رو میبینم . ساعت 6 و نیم گوشیم زنگ خورد و من سریع بلند شدم . چشمام از بیخوابی سوز میزد . یه استرس بدی به جونم افتاد . درحالی که شبش اینجوری نبودم . با کلی ترس و لرز مشخصات رو وارد کردم . دلم آشوب بود ...

و بالاخره ... اولش شوکه شدم . اون چیزی نبود که فکر میکردم . 3 هزار و اندی . بعدم درصدهای درخشانم رو رویت کردم . خب مسلمه که ناراحت شدم . حدود ساعتای 9 صبح هم رفتم طبقه بالا دیدم مامان و بابا بیدارن و بابا نشسته بود پای لپ تاپش و ... خیلی ریلکس رتبه م رو گفتم . خودشون رو آماده کرده بودن . چون من بعد کنکور کلی گریه و زاری کردم . مامانم گفت هیچ غصه ش رو نخور . 

خلاصه . تا همین دیروز تو شوک بودم و یه جورایی ناراحت و پشیمون . هر کی هم بهم پیام داد رتبه م رو می پرسید هم جوابشون رو میدادم هم راستش رو می گفتم . بدم میاد از این آدمایی که یه همچین مسائلی رو قایم میکنن . اما دیروز بعدازظهر با خودم گفتم بالاخره این رتبه ی منه و براش زحمت کشیدم . درسته از همه ی رتبه های قلم چیم بیشتر شد اما شرایط سر جلسه م هم خیلی از کنترلم خارج شد . و من رتبه م رو دوست دارم  

اون وقت یکم آروم شدم . اعتماد به نفسم رو به هیچ عنوان واسه یه رتبه بی ارزش که نمیتونه توانایی های منو کاملا نشون بده ، پایین نمیارم . 

من همون "ری را " ی سابقم 

در حال حاضر هم همه ش در حال تحقیق در مورد رشته ها هستم . پشت کنکور هم نمی مونم (امسال سال اولم بود ) . به نظرم اونایی که پشت کنکور میمونن دلایل خاص خودشون رو دارن اما من با توجه به شرایط خودم  و خونواده م حاضر نیستم یه همچین کاری بکنم و خوشبختانه کنکور رو آخر زندگی نمیدونم . 

برای همه ی کنکوری ها و غیرکنکوری ها آرزوی "خوب حالی " می کنم ... 

پ.ن 1: شاید کنکور اون رتبه ای رو که میخواستم بهم نداد ؛ اما توی این یک سال واقعا بزرگـــــــــــــ شدم . خدایا ممنون . 

پ.ن 2 : این شکلک ها چه نازن !!! ( اشک شوق ) 

دوشیزه مارگارت ...
ما را در سایت دوشیزه مارگارت دنبال می کنید

برچسب : نتیجه, نویسنده : bkhoda-bamast5 بازدید : 379 تاريخ : سه شنبه 14 شهريور 1396 ساعت: 8:02